به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
کار و تلاش
محمد بن منکدر مردی بسیار پارسا و عابد بود. او معتقد بود پس از شهادت امام زین العابدین علیه السّلام کسی در فضل و علم و عبادت به پای ایشان نخواهد رسید. پس حضرت سجاد علیه السّلام را الگوی خویش قرار داده و شب و روز به عبادت و نیایش خداوند مشغول بود، تا آن که روزی از روزها در یکی از باغستانهای اطراف شهر مدینه شخصی را دید در هوای گرم تابستان و با قامتی تنومند مشغول کارگری و کشاورزی است.
پیش خود اندیشید ببین که طمع و مال اندوزی دنیا چه بر سر مسلمانان آورده است. مرد در اثر خستگی و کهولت سن به غلام خود تکیه کرده بود ولی لحظهای دست از کار و تلاش نمیکشید. محمد بن منکدر تصمیم گرفت جلو رفته و او را نصیحت کند. وقتی کمی جلو تر آمد با تعجب دید که آن شخص امام محمد باقر علیه السّلام میباشند. با ناراحتی به حضرت سلام عرض کرد و گفت: «یابن رسول الله! خداوند امور تو را اصلاح نماید. شما در این کهولت سن، و با این که از بزرگان قریش هستی، در این گرمای سخت در طلب و تحصیل دنیا میباشی؟ پدرت در عبادت شهره بود، پس تو چرا دل به دنیا بستهای؟»
پیش خود اندیشید ببین که طمع و مال اندوزی دنیا چه بر سر مسلمانان آورده است. مرد در اثر خستگی و کهولت سن به غلام خود تکیه کرده بود ولی لحظهای دست از کار و تلاش نمیکشید. محمد بن منکدر تصمیم گرفت جلو رفته و او را نصیحت کند. وقتی کمی جلو تر آمد با تعجب دید که آن شخص امام محمد باقر علیه السّلام میباشند. با ناراحتی به حضرت سلام عرض کرد و گفت: «یابن رسول الله! خداوند امور تو را اصلاح نماید. شما در این کهولت سن، و با این که از بزرگان قریش هستی، در این گرمای سخت در طلب و تحصیل دنیا میباشی؟ پدرت در عبادت شهره بود، پس تو چرا دل به دنیا بستهای؟»
امام باقر علیه السّلام در حالی که عرق از پیشانی مبارکشان جاری بود به صحبتهای محمد بن منکر خوب گوش فرا دادند. سپس خویش را از غلام کنار کشیدند و روی دوپای خود ایستاده و آن گاه رو به محمد فرمودند: «به خدا سوگند، چنان چه در این حالت، مرگ به سراغ من آید در بهترین حالتها خواهم بود. زیرا مشغول اطاعت خداوند هستم و میخواهم خود را از افرادی همانند تو بی نیاز گردانم تا سربار جامعه نباشم. زیرا هرکس سربار جامعه باشد، گناه و معصیت خدای تعالی را کرده است.» محمد بن منکدر که عمری مشغول عبادت و نیایش به درگاه خداوند بود از این سخن تکانی خورد و بعد اظهار داشت:
«خداوند تو را مورد رحمت خویش قرار دهد. میخواستم تا تو را نصیحتی نمایم ولی تو من را ارشاد و راهنمایی نمودی. به راستی که خداوند خود بهتر میداند که امامت خویش را در میان کدام خاندان قرار دهد.»
پی نوشت: بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج۱۰، ص: ۱۵۷