به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
همه چیز او با دیگران فرق میکرد. ظاهراً خدا تافتهی او را جدا بافته بود! قبل از تولدش همه باید میدانستند که او از تبار آسمانیان است و اهل زمین باید به بودن او در این کره خاکی مباهات کنند.
آری خداوند منت نهاده بود بر سر مردمان و شاهنشاهی عزیز را به ملک زمین مأمور کرده بود.
کعبه که شریفترین نقطه زمین بود به استقبال قدومش زانو زد. دیوار سنگی خود را به نرمی گلهای بهار گشود و میزبان یاورترین یاور بهانهی خلقت شد. دیوارهایش را باز کرد تا اولین نفسهای او از هوای کعبه لبریز شود؛ چون کعبه میدانست میزبانِ کیست!
آن شکاف بر رخسار کعبه ماند تا برای همیشه اعلام کند که من میزبان فرمانفرمای ایمانیان بودهام و سندی شد علیه مردم دون مایهای که حرمت امیر را شکستند و...
و اینک ای امیر دلها! ما با شما میگوییم:
تا نفس هست راز می گوییم
روز و شب چون نماز می گوییم
نسل در نسل از علی و غدیر
باز گفتند و باز می گوییم